لغت نامه دهخدا
بگرگین بگو ای یل سست رای
چو گویی تو با من بدیگر سرای.فردوسی.زنان نازک دلند و سست رایند
بهر خو چون برآریشان برآیند.( ویس و رامین ).زنان همه ناقص عقل باشند و سست رای. ( اسکندرنامه نسخه خطی سعیدنفیسی ).
ایام سست رای و قدر سخت گیر گشت
اوهام کند پای و قدر تیزتاب شد.خاقانی.تو کوته نظر بودی و سست رای
که مشغول گشتی بجغد ازهمای.سعدی.که نادان و سست رای تر ایشان و عاجزتر مجادل و منظر. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 108 ).