زبان گم شده

لغت نامه دهخدا

زبان گم شده. [ زَ گ ُ ش ُ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) گنگ شده. بی زبان شده. خاموش گشته :
آری منم آن نای زبان گم شده که اسرار
الا ز ره چشم بمحرم نفروشم.خاقانی.چون نای شدم سر چو زبان گم شده خواهم
تا بیش ز کس دم نخرم دم نفروشم.خاقانی.

فرهنگ فارسی

گنگ شده خاموش گشته
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال اعداد فال اعداد فال اوراکل فال اوراکل فال چای فال چای