رزم اور

لغت نامه دهخدا

( رزم آور ) رزم آور. [ رَ وَ ] ( نف مرکب ) جنگجو. جنگاور. ( فرهنگ فارسی معین ). جنگ آور. ( یادداشت مؤلف ). رزمخواه :
بدید کوشش رزم آوران دشمن را
شنید حمله شیرافکنان شهرگشای.مختاری.و رجوع به مترادفات کلمه شود.

فرهنگ معین

( رزم آور ) (وَ ) (ص فا. ) جنگجو، جنگاور.

فرهنگ عمید

( رزم آور ) جنگاور، جنگ جو، رزم آورنده.

فرهنگ فارسی

( رزم آور ) علی ( حاجی )(مقت.۱۳۲۹ ه. ش . )از صاحب منصبان مطلع و فعال ایران .وی بدرجه سپهبدی رسید و مدتی در ریاست ستاد بزرگ ارتشتاران فرمانده را داشت و از تیر ۱۳۲۹ تا اسفند همان سال نخست وزیر ایران بود و در تاریخ اخیر بضرب گلوله مقتول شد.
( صفت ) جنگجو جنگاور .
جنگجو جنگاور جنگ آور
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال پی ام سی فال پی ام سی فال فرشتگان فال فرشتگان فال حافظ فال حافظ