رسن باز. [ رَسَم ْ ] ( نف مرکب ) رسبازنده. ریسمان باز. ( ناظم الاطباء ) ( از شعوری ج 2 ورق 6 ). کسی که روی ریسمان برود و بازیها کند. ( فرهنگ نظام ). آنکه در بالای ریسمان کارهای شگفت آور کند. بندباز. ( فرهنگ فارسی معین ). ریسمان باز و بندباز و دارباز، و آن از انواع بازیگران بود که چوبها یا نیهای بلند بر ریسمان در زمین استوار کنند و بر آن ریسمانها و چوبها و نیها برآیند و انواع بازیهای غریب کنند، و آنرا در عرف هند فت گویند که تلفظ آن بر غیر دشوار است. ( از آنندراج ) : تحقیق سخنگوی نخیزد ز سخن دزد تعلیق رسباز نیاید ز رسن تاب.خاقانی.پای رسن باز که گردد به راه کی به رسن بررود از روی چاه.امیرخسرو دهلوی ( از فرهنگ نظام ).کنی اگر ره باریک آدمیت سر مده ز کف چو رسن باز لنگر خود را.محمدسعید اشرف ( از نظام ).
فرهنگ عمید
= بندباز
فرهنگ فارسی
( صفت ) آنکه در بالای ریسمان کارهای شگفت آور کند بند باز .