روزی خوار

لغت نامه دهخدا

روزی خوار. [ خوا / خا ] ( نف مرکب ) مُرتَزَق. ( یادداشت مؤلف ). مردم. خلایق. ( شرفنامه منیری در ذیل روزی خواران ). روزی خورنده. هریک از افراد آدمی :
گوید از دیدن حق محرومند
مشتی آب وگل روزی خوارش.خاقانی.وظیفه روزی خواران بخطای منکر نبرد.( گلستان ).در بعض نسخه های گلستان بصورت مذکور است در نسخه چ فروغی «وظیفه روزی » است. مؤلف در فیشهای خود به «وظیفه روزی خواری » تصحیح قیاسی کرده است.

فرهنگ عمید

آن که روزی می خورد، انسان یا حیوان که بهره و نصیب از رزق وروزی دارد.

فرهنگ فارسی

مردم . خلایق
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم