روبارو

لغت نامه دهخدا

روبارو. ( ص مرکب ، ق مرکب ) روبرو. مواجه. مقابل. ( از آنندراج ). روباروی :
همه چون سبزه روبارو نشسته
چو داغ لاله هم زانو نشسته.زلالی ( از آنندراج ).رجوع به روباروی و روبرو شود.

فرهنگ عمید

۱. برابر هم، روبه رو، روی درروی، رویاروی.
۲. از مقابل.

فرهنگ فارسی

روبرو، روی درروی، برابرهم، رویاروی هم گفته اند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم