دانا ضمیر

لغت نامه دهخدا

داناضمیر. [ ض َ ] ( ص مرکب ) دانادل. خردمند. دانشمند. دل آگاه :
مفلس دریادل است اُمّی داناضمیر
مایه صد اولیاست ذره ایمان او.خاقانی.

فرهنگ فارسی

دانا دل
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش فال کارت فال کارت فال احساس فال احساس فال راز فال راز