لغت نامه دهخدا داع. ( اِ )آنکه شاعر و قائل نام خود نویسد. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). در فرهنگها مانند سروری و برهان قریب بهمین معنی «داغ » با غین معجمه آمده است. رجوع به داغ شود.داع. [ عِن ْ ] ( ع ص ، اِ ) داعی. رجوع به داعی شود.