دامن دار

لغت نامه دهخدا

دامندار. [ م َ ] ( نف مرکب ) دارای دامن. دارای ذیل : بیضة لها سابغ؛ خود دامن دار. ( منتهی الارب ). || دامنه دار. وسیع. پی دار. دنباله دار. که دنباله آن نگسلد: ابر دامن دار؛ که دنبال آن قطع نگردد. || عریض و باپهنا. ( آنندراج ) :
شام غم کآشوب سودا بی تو مغزافشار شد
نونیازان جنون را جیب دامندار شد.طالب آملی.

فرهنگ فارسی

دارای دامن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال لنورماند فال لنورماند فال ای چینگ فال ای چینگ فال نخود فال نخود فال مارگاریتا فال مارگاریتا