دموع

لغت نامه دهخدا

دموع. [ دُ ] ( ع اِ ) ج ِ دَمْع. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ترجمان القرآن جرجانی ص 49 ) ( ناظم الاطباء ). ج ِ دمعة. ( دهار ). ج ِ دمع، به معنی اشک چشم از اندوه یا از شادی. ( آنندراج ) ( از غیاث ). و رجوع به دمع شود.
- دموع ایوب ؛ دمع ایوب. بقلةالتسبیح. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به ترکیب دمع ایوب در ذیل دمع شود.

فرهنگ عمید

= دمع

فرهنگ فارسی

جمع دمع .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم