دروایست

لغت نامه دهخدا

دروایست. [ دَرْ ی ِ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) دربایست. ضروری. مایحتاج. ( برهان ) ( آنندراج ). لازم. واجب. مهم. || شایسته. مناسب. موافق. || موافقت. مناسبت. مشابهت. مطابقت. || راضی. || سرنگون. واژگونه. ( ناظم الاطباء ). رجوع به دروا شود.

فرهنگ عمید

= دربایست

فرهنگ فارسی

( صفت اسم ) ۱ - حاجت نیازمندی . ۲ - ضرورت . ۳ - سزاواری شایستگی لیاقت . ۴ - طور روش رسم . ۵ - ( صفت ) ضروری .
ضروری ما یحتاج لازم واجب شایسته مناسب موافقت مشابهت راضی سرنگون واژگونه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تماس فال تماس فال چوب فال چوب فال کارت فال کارت فال ماهجونگ فال ماهجونگ