دام دیده

لغت نامه دهخدا

دامدیده. [ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) به دام افتاده و خلاص یافته. که یکبار در دام گرفتار و سپس رها شده باشد و از آن بکنایه مجرب و باتجربه و کسی که از چیزی یا جایی یکبار آسیبی دیده و دگر بار احتراز از آن کس یا چیز لازم بیند اراده شود :
نشاید شد پی مرغ پریده
نه دنبال شکار دامدیده.نظامی.چون رفت گوزن دامدیده
زان بقعه روان شد آرمیده.نظامی.

فرهنگ فارسی

که دام دیده باشد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم