داغ و دود

لغت نامه دهخدا

داغ و دود. [ غ ُ ] ( ترکیب عطفی ) درد و رنج و غم :
همی گفت هرکس که شاها چه بود
که روشن دلت شد پر از داغ و دود.فردوسی.کزایدر بایوان خرامید زود
مدارید بر دل ز ما داغ و دود.فردوسی.رجوع به داغ و رجوع به دود و رجوع به ترکیبات داغ شود.

فرهنگ فارسی

از اتباع است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شمع فال شمع فال چای فال چای فال احساس فال احساس فال احساس فال احساس