لغت نامه دهخدا خیریت. [ خ َی ْ ری ْ ی َ ] ( ع مص جعلی ) خوبی. بهبود. سلامت. عافیت. ( ناظم الاطباء ). نیکویی : امیر خالی کرد با خواجه... و گفت حدیث بوسهل تمام شد و خیریت بود که مرد نمیگذاشت که صلاحی پیدا آید. ( تاریخ بیهقی ). ایزد عزوجل خیر و خیریت بدین حرکت مقرون کناد. ( تاریخ بیهقی ). || خلاص. رستگاری. امنیت. ( ناظم الاطباء ).خیریة. [ خ َ ری ْ ی َ ] ( ص نسبی ) نیکو. خوب. صحیح. خیریت.- اعمال خیریه ؛ اعمال نیک.- امور خیریه ؛ کارهای نیک.- مؤسسه خیریه ؛ مؤسسه یا جمعیتی متشکل برای اعانت مساکین.