خاله سوسکه

لغت نامه دهخدا

خاله سوسکه. [ ل َ / ل ِ ک َ / ک ِ ] ( اِ مرکب ) گوگال. خبزدو. خرچسونه. تسنه گوگال. سوسک سیاه :
خاله سوسکه کیست ؟ درد پدرم
خاله سوسکه کیست ؟ از گل بهترم.
- امثال :
خاله سوسکه به بچه اش میگوید: قربان دست و پای بلوریت .
|| دختر خردسال چادر چاقچور کرده.

فرهنگ فارسی

گوگال خبزدو
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال لنورماند فال لنورماند فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تماس فال تماس فال تاروت فال تاروت