تاب دیده

لغت نامه دهخدا

تاب دیده. [دی دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) بریان. سوخته :
پریشان شد چو مرغ تاب دیده
که بود آن سهم را در خواب دیده.نظامی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - بریان . ۲ - سوخته دل .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم