صافی دل

لغت نامه دهخدا

صافی دل. [ دِ ] ( ص مرکب ) ساده دل. صافی ضمیر. روشن دل. بی کینه. بی حقد. || صاف. صافی. روشن :
طریق صدق بیاموز از آب صافی دل
براستی طلب آزادگی ز سرو چمن.حافظ.

فرهنگ عمید

۱. پاک دل، ساده دل، بی کینه.
۲. (صفت ) صاف و روشن: طریق صدق بیاموز از آب صافی دل / به راستی طلب آزادگی ز سرو چمن (حافظ: ۱۰۲۰ ).

فرهنگ فارسی

ساده دل
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال ارمنی فال ارمنی فال نخود فال نخود فال تک نیت فال تک نیت