ضنک

لغت نامه دهخدا

ضنک. [ ض َ ] ( ع ص ) ( معرب از تنگ ) تنگ. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ): معیشت ضنک ؛ معیشت ضیّقة؛ عیش تنگ. ( دهار ). || تنگی در هر چیز ( للذکر و الانثی ). ( منتهی الارب ).
ضنک. [ ض َ ]( ع مص ) ضناکة. ضُنوکة. تنگ شدن. ( منتهی الارب ) ( زوزنی ). تنگ عیشی. تنگ عیش شدن. ( تاج المصادر ). دست تنگی.
ضنک. [ ض َ ] ( اِخ ) موضعی است. ( معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

موضعی است

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)
«ضَنْک» به معنای سختی و تنگی است، این کلمه همیشه به صورت مفرد به کار می رود و تثنیه و جمع و مؤنث ندارد.
تنگ. مصدر و اسم هر دو به کار رفته است «ضَنَکَ الْمَکانُ ضَنْکاً:ضاقَ» ایضاً در اقرب گوید: هر شی‏ء تنگ را ضنک گویند در مذکّر و مؤنث یکسان است، مکان ضنک و عیشة ضنک. . هر که ازیاد من اعراض کند حتماً زندگی او تنگ است. باید دانست طمع و حرص آدمی را حدّ یقفی نیست هر چه بدست می‏آورد باز در صدد دیگری است و شخص بی خبری از خدا چون پیوسته به تمایلات نفس متوجه است و هر چه تلاش کند آنها را راضی نمی‏تواند کرد لذا با وجود وسعت نعمت و وسایل پیوسته در تنگی نگاه می‏کنند و دریاد خدا هستند این طور نمی‏باشند زیرا که: . این لفظ در قرآن عظیم یک بار یافته است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال احساس فال احساس فال تاروت فال تاروت فال امروز فال امروز