زابن

لغت نامه دهخدا

زابن. [ ب ِ ] ( ع اِ ) دیو سرکش باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || چاوش باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
زابن. [ ب ِ ] ( اِخ ) موضعی است که حمیدبن ثورهلالی از آن در این بیت خویش نام برد :
رعی السروة المحلال ما بین زابن
الی الخور وسْمی َّ البقول المدیَّما.( معجم البلدان ).
زابن. [ ب ِ ] ( ع اِ ) دوزخ بان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). و مراجعه به زبانیه در لغت نامه شود.

فرهنگ فارسی

دوزخ بان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال عشق فال عشق فال کارت فال کارت فال قهوه فال قهوه