لغت نامه دهخدا فت. [ ف َت ت ] ( ع مص ) سست کردن ساعد و بازو را. ( منتهی الارب ). || متفرق ساختن یاران شخصی را ازاو. || کوفتن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ریزه ریزه نمودن. ( منتهی الارب ). || به انگشتان شکستن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || شکافتن سنگ را. ( منتهی الارب ).فت. [ ف َت ت / ف ُت ت /ف ِت ت ] ( ع ص ، اِ ) پراکنده. ( منتهی الارب ). یقال : هم اهل بیت فت ؛ ای منتشرون. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || شکاف در سنگ سخت. ( اقرب الموارد ).
فرهنگ عمید = * فت پا* فت پا: (ورزش ) در کُشتی، فنی برای خواباندن حریف به پشت که در آن کشتی گیر در سرپا یک پای خود را به پشت پای حریف زده و آن را بالا می بَرد.
فرهنگ فارسی ( صفت ) یا فت و فراوان . بسیار بسیار زیاد : میوه در آنجا فت و فراوانست .پراکنده . یا شکاف در سنگ سخت
دانشنامه عمومی فت (شهر). فُت ( به مجاری: Fót ) در پِشت در کشور مجارستان واقع شده است. جمعیت این شهر ۱۷٫۶۳۳ نفر است.