ذکره

لغت نامه دهخدا

( ذکرة ) ذکرة. [ ذُ رَ ] ( ع اِمص ، اِ ) صیت. شهرت. ذِکر. || یاد. ذکر مقابل نسیان ، فراموشی. || یاد کرد. ( دهار ). || پاره ای پولاد که بر تیر و جز آن باشد. || تیزی و جودت در مرد و شمشیر و جز آن. ذهبت ذکرةالسیف یا ذکرةالرجل ؛ رفت حدت شمشیر و تیزی و جلدی مرد.
ذکرة. [ ذِ رَ ] ( ع اِ ) پسران. نران. نرینگان. یقال : کم الذکرة من ولدک ؛ ای الذکور. چند تن باشند فرزندان نرینه تو.چند پسر داری. ذکور. ذکورة. ذکار. ذکارة. ذُکران.
ذکرة.[ ذِ رَ ] ( ع مص ) یاد کردن. ( تاج المصادر بیهقی ).
ذکره. [ ذَ ک ِ رَ ] ( ع ص ، اِ ) زن به مرد مانا. مُذکّرَة. مُتَذِکّرة. هرکولة. || زنی که خود را به مردان مانند کند.

فرهنگ فارسی

یاد کردن .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی ذَکَرَهُ: آن را یاد کرد (در جمله "فَمَن شَاءَ ذَکَرَهُ "یعنی هر کس خواست میتواند بیاد قرآن و یا معارفی که قرآن تذکر میدهد و یادآوری می کند بیافتد و از آن پند گیرد منظور از یادآوری این است که قرآن آنچه را که در فطرت هر شخصی خدا قرار داده را به او یادآوری می کند...
ریشه کلمه:
ذکر (۲۹۲ بار)ه (۳۵۷۶ بار)
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نخود فال نخود فال ای چینگ فال ای چینگ فال سنجش فال سنجش فال ورق فال ورق