حائط

لغت نامه دهخدا

حائط. [ ءِ ] ( ع اِ ) دیوار. جدار :
دوستی ببرید زآن مخلص تمام
رو به حائط کرد تا نارد سلام.( مثنوی ). || دیوار باغ. || کده. کنت. کند. ج ، حیطان ، حیاط. || بستان دیواربست. ج ، حوائط :
دریغ سی و سه پاره رز و دوازده ده
دریغ حائط و قصر و زمین و انهارم.سوزنی.|| ( ص ) طعامی حائط؛ طعامی باددار. طعامی که منتفخ گردداز آن شکم. نفّاخ.
حائط. [ ءِ ] ( اِخ ) ناحیه ای است به یمامة.

فرهنگ عمید

۱. دیوار، جدار.
۲. بستانی که اطرافش دیوار باشد.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - دیوار بست . ۲ - دیوار جدار . جمع : حیطان حیاط .
ناحیه ایست به یمامه

دانشنامه عمومی

حائط (جماعت). حائِط جماعت و شهرکی در کشور تاجیکستان است که در ناحیهٔ رشت ناحیه های تابع جمهوری قرار دارد. جمعیت این جماعت ۹۶۱۳ است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم