لغت نامه دهخدا
دوستی ببرید زآن مخلص تمام
رو به حائط کرد تا نارد سلام.( مثنوی ). || دیوار باغ. || کده. کنت. کند. ج ، حیطان ، حیاط. || بستان دیواربست. ج ، حوائط :
دریغ سی و سه پاره رز و دوازده ده
دریغ حائط و قصر و زمین و انهارم.سوزنی.|| ( ص ) طعامی حائط؛ طعامی باددار. طعامی که منتفخ گردداز آن شکم. نفّاخ.
حائط. [ ءِ ] ( اِخ ) ناحیه ای است به یمامة.