بلهوس. [ ب ُ هََ وَ ] ( ص مرکب ) صاحب هوسهای گوناگون. دارای هوس های نو در زمانهای مختلف. متلون. دمدمی. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).بوالهوس. و رجوع به بُل و بوالهوس شود : بلهوسی بر سر راهی رسید جلوه کنان چارده ماهی بدید.جامی.بر چو سیم از آن چاک پیرهن منما مبادا بلهوسی آرزوی خام کند.صائب.
فرهنگ معین
(بُ هَ وَ ) [ ع . ] (ص . )پرهوس ، هوسکار.
فرهنگ عمید
= بوالهوس
فرهنگ فارسی
پرهوس، هوسکار، هوسمند، کسی که هوس بسیاردارد ( صفت ) آنکه هوس بسیار دارد پرهوس هوسکار .