بلهوس

لغت نامه دهخدا

بلهوس. [ ب ُ هََ وَ ] ( ص مرکب ) صاحب هوسهای گوناگون. دارای هوس های نو در زمانهای مختلف. متلون. دمدمی. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).بوالهوس. و رجوع به بُل و بوالهوس شود :
بلهوسی بر سر راهی رسید
جلوه کنان چارده ماهی بدید.جامی.بر چو سیم از آن چاک پیرهن منما
مبادا بلهوسی آرزوی خام کند.صائب.

فرهنگ معین

(بُ هَ وَ ) [ ع . ] (ص . )پرهوس ، هوسکار.

فرهنگ عمید

= بوالهوس

فرهنگ فارسی

پرهوس، هوسکار، هوسمند، کسی که هوس بسیاردارد
( صفت ) آنکه هوس بسیار دارد پرهوس هوسکار .

ویکی واژه

پرهوس، هوسکار.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم