جابلسا. [ ب َ / ب ُ ] ( اِخ ) جابَلس جابَرص. جابَرس جابَرصا. جابرسا. نام شهری است در جانب مغرب. گویند هزار دروازه دارد و در هر دروازه هزار پاسبان نشسته اند و بعضی بجای لام رای قرشت آورده اند. گویند شهری است بطرف مغرب لیکن در عالم مثال ، چنانکه گفته اند «جابلقا و جابرسا و هما مدینتان فی عالم المُثُل » و باعتقاد محققین منزل آخر سالک است در سعی وصول قید باطلاق بمحیط. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). شهری است بسرحد مغرب هزار دروازه دارد و برهر دری هزار پاسبان. ( شرفنامه منیری ) : شهنشاهی که شاهان را زدیده خواب بربندد ز بیم نه منی گرزش بجابلقا و جابلسا.فرخی.ای پسر بنگر بچشم سر در این زرین سپهر کو ز جابلقا سحرگه قصد جابلسا کند.ناصرخسرو.چو زاغ شب بجابلسا رسید از حد جابلقا برآمد صبح رخشنده چو از یاقوت عنقائی.ناصرخسرو.بهرجائی که خواهی رفت خواهی خورد رزق خود نخواهد بیش و کم گشتن بجابلقا و جابلسا.مسعود سعد سلمان.سخن کز روی حق گوئی چه عبرانی چه سریانی مکان کز بهر حق جوئی چه جابلقا چه جابلسا.سنائی.حضرت حسن ( ع ) فرمود: ایها الناس بهترین زیرکیها تقوی است و بدترین حمق فجور است بدرستی که اگر شما طلب کنید از جابلقا تا جابلسا مردی که جد او محمد رسول اﷲ ( ص ) باشد نیابید غیر من وبرادر من. ( از خطبه امام حسن ( ع ) از حبیب السیر ج 1ص 206 ). رجوع به جابرس و جابلق شود.
فرهنگ معین
(بُ ) (اِ. ) کنایه از: حد نهایی غرب .
فرهنگ عمید
۱. شهری خیالی در مغرب: سخن کز روی دین گویی چه عبرانی چه سُریانی / مکان کز بهر حق جویی چه جابلقا چه جابلسا (سنائی۲: ۵۸ ). ۲. [مجاز] مغرب.
فرهنگ فارسی
قدما نام دو شهر را نام برده اند : جابلقا و جابلسا و گفته اند نخستین در مشرق کره زمین است و دومین در مغرب . کوششهای محقان درباره اصل و منشائ و حقیقت این دو اسم هنوز بنتیجه قطعی نرسیده است سهروردی در حکمت الاشراق آن سه را اسمهای شهرهای عالم مثل میداند و گوید : جابلق و جابرص دو شهرند از عالم عناصر مثل وهور قلیا از عالم افلاک مثل. عارفان نیز تعبیراتی دارند از آن جمله : جابلقا عالم مثالی است که در جانب مشرق ارواح واقع است که برزخ است میان غیب و شهادت و مشتمل است بر صور عالم و جابلسا در جانب مغرب اجسام واقع است مردم جابلقا الطف و الصفایند و مردم شهر جابلسم بر حسب اعمال و اخلاق پست که در نشات دنیوی کسب کرده اند مصور بصور مظلمه اند . دیگر آنکه شهر جابلقا مرتبه الهیه- که مجمع- البحرین و جوب و امکان است باشد که صوراعیان جمیع اشیائ از مراتب کلیه و جزویه و لطایف و کثایف و اعمال و افعال و حرکات و سکنات دروست و محیط است بما کان و بما یکون و در مشرقست و شهر جابلسا نشاه انسانی است که مجلای جمیع حقایق کونیه است هرچه از مشرق ذات طلوع کرده در مغرب تعین انسانی غروب کرده و در صورت او مخفی گشته است . کنایه ازمغرب، یاشهرخیالی درمغرب، جابلس