خاطب

لغت نامه دهخدا

خاطب. [ طِ ] ( ع ص ) مرد زن خواهنده و بدین معنی است خطیب. ( آنندراج ). مرد زن خواهنده و خواستگاری کننده وشوهر و داماد. ( غیاث اللغات ). زن خواهنده. || خطیب. مرد خطبه خوان. کسی که خطابه می خواند. خطبه خواننده. دانا در خطابت. ( منتهی الارب ) :
ز آرزوی خاطب او ناتراشیده درخت
هرزمان اندر میان بوستان منبر شود.فرخی.چو نام تو خاطب ز منبر بخواند
سخن گوی گردد بمدح تو منبر.ارزقی.بلبل چو مذکر شود و قمری مقری
محراب چمن تخت سمن فاخته خاطب.سوزنی.خاطب او را بملک هفت اقلیم
گر کند خطبه بر حقش دانند.خاقانی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 534 ).آنت مفسر ظفر خاطب اعجمی زبان
ز اعجمیان عجب بود خاطبی و مفسری.خاقانی.
خاطب. [ طِ ] ( اِخ ) ابن ابی بلتعه رسول ملک قبط مقوقش از طرف پیغمبر اسلام بود : پیغامبر علیه السلام هشت رسول بیرون کرد با نامها و سوی پادشاهان فرستاد بدعوت اسلام و حجت خدای تعالی بر ایشان لازم گردانید، اول ملک عجم پرویز را [ عبداﷲبن ] حذافة السهمی نام رسول بود، دوم ملک روم هرقل را دحیةبن [ خلیفة ] الکلبی رسول بود، سیم ملک قبط مقوقش را خاطب بن ابی بلتعه رسول بود... ( مجمل التواریخ و القصص ص 249 ).

فرهنگ معین

(طِ ) [ ع . ] (اِفا. ص . )۱ - خطیب ، سخنران . ج . خطباء. ۲ - خواستگار.

فرهنگ عمید

۱. = خطیب
۲. = خواستگار
۳. = عاقد

فرهنگ فارسی

( اسم صفت ) ۱ - خطبه خواننده خطیب سخنران . جمع : خطبائ . ۲ - خواستگار .
ابن ابی بلتعه رسول ملک قبط مقوقش از طرف پیغمبر اسلام بود .

ویکی واژه

خطیب، سخنران.
خطباء.
خواستگار.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال سنجش فال سنجش فال قهوه فال قهوه فال امروز فال امروز