تیره

لغت نامه دهخدا

تیره. [ رَ / رِ ] ( ص ) تاریک و سیاه فام. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تاریک. ( شرفنامه منیری ) ( غیاث اللغات ). تار و مظلم. ( ناظم الاطباء ). تار. تاریک. مظلم. ظلمانی. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). ایرانی باستان «تثریه - کا» از اوستا «تثریه »... تار. تاریک. پهلوی «ترک ». افغانی دخیل. «تیره ». بلوچی «ترغ » شغنی «تر» یرنی و نطنزی «تیره »... لاسگردی «تیره ». ( حاشیه برهان چ معین ):
و آن شب تیره کآن ستاره برفت
و آمد از آسمان بگوش تراک.خسروی.چو تنها بدیدش زن چاره جو
از آن مغفر تیره بگشاد رو.فردوسی.بیامد دمان از بر گاه او
همه تیره دید اختر و ماه او.فردوسی.یکی باد با تیره گرد سیاه
برآمد که پوشید خورشید و ماه.فردوسی.آنکه با خاطر زدوده ٔاو
تیره باشد ستاره روشن.فرخی.روشنائی آسمان را باشد و امشب همی
روشنی بر آسمان از خاک تیره برشود.فرخی.صعب چون بیم و تلخ چون غم جفت
تیره چون گور و تنگ چون دل زفت.عنصری.تیره بر چرخ، راه کاهکشان
همچو گیسوی زنگیان به نشان.عنصری.چون اندرو رسی به شب تیره سیاه
زود آتشی بلند برافروز روزوار.منوچهری.بر چنین اسبی چنین دستی گذارم در شبی
تیره چون روز قصاص و تنگ چون روز محن.منوچهری.چو مرد باشد بر کار و بخت باشد یار
ز خاک تیره نماید به خلق زر عیار.
ابوحنیفه اسکافی ( از بیهقی چ ادیب ص 277 ).
خدائی که از تیره یک مشت خاک
چنین صورتی آفریده ست پاک.شمسی ( یوسف و زلیخا ).رخ و دیده بر خاک تیره نهاد
سپاس جهان آفرین کرد یاد.( یوسف و زلیخا ایضاً ).چنین تیره چرائی ای مبارک تخت رخشنده
همانا کز سلیمانت بدزدیدند دیوانش.ناصرخسرو.روزی بشکافند مر این تیره صدف را
هان تا نبوی غافل و تیره نروی هان.ناصرخسرو.ز آب روشن و از خاک تیره و آتش و باد
چهار گوهر و هر چار ضد یکدیگر.ناصرخسرو.در مدحت تو از گل تیره کنم گهر
هرگز چو مدحت تو که دیده ست کیمیا.مسعودسعد.

فرهنگ معین

(رِ ) (ص. ) تاریک، سیاه.
( ~. ) (اِ. ) ۱ - دسته ای از مردم که از یک نژاد باشند. ۲ - دودمان، خانواده.

فرهنگ عمید

۱. دسته ای از مردم که از یک نژاد یا یک قبیله باشند، دودمان، خاندان، طایفه.
۲. دسته، گروه، فرقه.
۳. نژاد.
مُهره.
* تیرهٴ پشت: (زیست شناسی ) [قدیمی] = ستون * ستون فقرات
۱. چیزی که به رنگ زغال یا خاکستر باشد، سیه فام.
۲. دارای رنگ تند، غلیظ: قرمز تیره.
۳. تاریک: صعب چون بیم و تلخ چون غم جفت / تیره چون گور و تنگ چون دل زفت (عنصری: ۳۶۳ حاشیه ).
۴. [مجاز] ناپاک: هر آن کس که او راه یزدان بجست / به آب خِرد جان تیره بشست (فردوسی: ۷/۱۰۰ ).

فرهنگ فارسی

دودمان، طایفه، دسته، خاندان، دستهای ازمردم/، تاریک، سیه فام، به رنگ زغال یاخاکستر، کدورت
۱- مهرهگلوله ( گلین ). ۲ - یا تیر. پشت. ستون فقرات.
دهی از دهستان قهستان است که در بخش کهک شهرستان قم واقع است

فرهنگستان زبان و ادب

{dash} [زبان شناسی] خطی کوتاه به شکل « » که از خط پیوند بلندتر است و عموماً برای جدا کردن دو واحد از یکدیگر در نوشتار به کار می رود متـ. خط فاصله

دانشنامه عمومی

تیره (زرندیه). تیره روستایی در دهستان علیشار بخش خرقان شهرستان ساوه _ زرندیه استان مرکزی ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این روستا ۱۹۸ نفر ( ۶۵خانوار ) بوده است.
تیره (شهر). تیره ( به ترکی استانبولی: Tire ) شهری است در کشور ترکیه که در استان ازمیر واقع شده است. جمعیت این شهر بر اساس سرشماری سال ۲۰۰۸ میلادی ۴۹٬۴۵۱ نفر و بر اساس برآوردهای سال ۲۰۰۹ میلادی ۵۰٬۳۳۷ نفر می باشد.
تیره (کهک). تیره، روستایی در دهستان خاوه بخش فردو شهرستان کهک در استان قم ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۶۶ نفر ( ۲۲ خانوار ) بوده است.

ویکی واژه

منسوب به تیر.
دودمان، خانواده.
دسته‌ای از مردم که از یک نژاد باشند.
تاریک، سیاه. شب تیره با لشکر افراسیاب.....گذر کرد از آموی و بگذاشت آب (شاهنامه)

گواد یعنی چه؟
گواد یعنی چه؟
بیتابی یعنی چه؟
بیتابی یعنی چه؟
فال امروز
فال امروز