تمویل

لغت نامه دهخدا

تمویل. [ ت َ ] ( ع مص ) مالدار کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). مالدار گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ( اصطلاح علم شمار ) بیرونی آرد: تمویل مال کردن بود. ازایرا که چون عدد را اندر مثل او زنیم آنچه گردآید او را مال خوانند همچون هفت که اندر هفت زنی چهل و نه گرد آید و این مال هفت است. ( از التفهیم بیرونی چ همایی ص 42 ).

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) مال کردن ، به قوة دو رسانیدن ، عددی را در نفس خود ضرب کردن .

فرهنگ عمید

مال دار ساختن، صاحب مال گردانیدن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) مال کردن بقو. دور سانیدن عددی را درنفس خودضرب کردن . جمع : تمویلات .

ویکی واژه

مال کردن ؛ به قوة دو رسانیدن، عددی را در نفس خود ضرب کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال فنجان فال فنجان فال اوراکل فال اوراکل فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی