تأثیر

لغت نامه دهخدا

تأثیر. [ ت َءْ ] ( ع مص ) اثر و نشان گذاشتن در چیزی. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). نشان گذاشتن در چیزی. ( آنندراج ). اثر کردن. ( زوزنی ). و با لفظ داشتن و کردن مستعمل است ( در فارسی ). ( آنندراج ): این دوستی چنان مؤکد گردد که زمانه را در گشادن آن هیچ تأثیرنماند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 212، چ فیاض ص 215 ).

فرهنگ معین

( تأثیر ) (تَ ) [ ع. ] (مص م. ) ۱ - اثر کردن. ۲ - نفوذ کردن ج. تَأثیرات.

فرهنگ عمید

۱. اثر گذاشتن در چیزی، اثر کردن.
۲. (اسم ) نفوذ، قدرت تاثیرگذاری.

فرهنگ فارسی

اثرکردن، اثرگذاشتن درچیزی، نفوذکردن
۱- ( مصدر ) کارگر شدن کارگر افتادن کاری شدن. ۲- نشان گذاشتن اثر کردن. ۳- ( اسم ) نفوذ کارگری. جمع: تاثیرات.
نام وی میرزا محسن از تبریزی های متولد شده در اصفهان است. اجداد وی را شاه عباس صفوی از تبریز کوچانید و در اصفهان مسکن داد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم