جهان بین. [ ج َ هام ْ ] ( نف مرکب ، اِ مرکب ) جهان بیننده. بیننده جهان. || چشم را گویند و عرب عین خوانند. ( برهان ) : و بهر دو معنی حافظ درباره امیر مبارزالدین محمدو میل کشیدن چشمان وی به امر پسرش شاه شجاع گوید: آنکه روشن بد جهان بینش بدو میل در چشم جهان بینش کشید.حافظ ( از حاشیه برهان چ معین ). || چشم باطنی. ( فرهنگ فارسی معین ). || کنایه از فرزند.( برهان ) : همان تا لب رود جیحون براند جهان بین خود را بکشتی نشاند.فردوسی.|| مردم جهانگرد. ( برهان ) ( انجمن آرای ناصری ). گردش کننده در اقطار عالم. سیاح. جهانگرد. || ( اصطلاح تصوف ) روحی که در باطن آدمی نهفته است. ( فرهنگ فارسی معین ).
( صفت ) ۱- بینند. جهان آنکه یا آنچه دنیا را ببیند .۲- چشم عین . ۳- چشم باطنی . ۴- فرزند. ۵- گردش کننده در اقطار عالم سیاح جهانگرد. ۶- روحی که در باطن آدمی نهفته است .
فرهنگ اسم ها
اسم: جهان بین (پسر) (فارسی) (تلفظ: j.-bin) (فارسی: جهان بين) (انگلیسی: jahan-bin) معنی: ویژگی آن که جهان را می بیند، ( در قدیم ) ( به مجاز ) چشم و دیده، ( در قدیم ) ) آنچه جهان را در آن می توان دید، ) جهان نما