لغت نامه دهخدا
وجود تو تا دستیاری نداد
نشد صنعت آفرینش تمام.ظهیر فاریابی ( از شرفنامه ).تا پا ننهی به دستیاری
از دوست مخواه دوستاری.امیرخسرو دهلوی.- دستیاری کردن ؛ کمک کردن. معاضدت کردن. پایمردی کردن. زیر بال کسی را گرفتن. پشتیبانی کردن :
اندرآ ای جان که در پای تو جان خواهم فشاند
دستیاری کن که دستی بر جهان خواهم فشاند.خاقانی.نباشد ترا ضایع از کردگارت
اگر بی کسان را کنی دستیاری.کمال اسماعیل.|| قوت و قدرت. ( ناظم الاطباء ). || شاگردی. || دارای رتبه دستیار و عمل دستیار بودن. رجوع به دستیار شود. || توسط. وساطت : به دستیاری فلان ؛ بتوسط او.