لغت نامه دهخدا حل شدن. [ ح َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) آب شدن. || حل شدن مشکل ؛ مرتفع شدن آن : باش تا حس های تو مبدل شودتاببینی شان و مشکل حل شود.مولوی.ای لقای تو جواب هر سؤال مشکل از تو حل شود بی قیل وقال.مولوی.