جهار

لغت نامه دهخدا

جهار. [ ج ِ ] ( ع مص ) در همه معانی رجوع به جَهْر شود. ( اقرب الموارد ). || مجاهرة. با کسی رویاروی جنگ کردن. || با آواز خواندن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || دشمنی کردن و دشنام دادن. || آشکارا گردیدن ، و به این معنی بفتح جیم نیز آید. ( منتهی الارب ). || ( اِ ) آشکارا :
صد نشان است از سرار و از جهار
لیک بس کن پرده زین هم برمدار.مولوی.گر همی خواهی که دشمن هم نخواهد بد ترا
نیک خواه خلق باش ای دوست در سرّ و جهار.میرخسرو ( از آنندراج ).
جهار. [ ج َ ] ( ع اِ ) لقیته نهاراً جهاراً؛ دیدم او را در روز بی پرده و حجاب. ( منتهی الارب ). رجوع به جِهار شود.
جهار. [ ج ِ ] ( معرب ، اِ ) از چهار فارسی که آنرا عرب اِستار نیز گویند. ( المعرب جوالیقی ص 42 ).
جهار. [ ج ِ ] ( اِخ ) نام بتی که قبیله هوازن می پرستیدند. ( از منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(جِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - آشکار کردن . ۲ - بلند کردن آواز. ۳ - کسی را رویارو و بی حجاب دیدن . ۴ - جنگ تن به تن کردن . ۵ - آشکارا.

فرهنگ عمید

آشکار، پیدا.

فرهنگ فارسی

( مصدر )۱- آشکار کردن . ۲- با کسی رو یا روی جنگ کردن . ۳- به آواز خواندن . ۴- دشنام دادن . ۵- آشکار پیدا.
نام بتی که قبیله هوازن می پرستیدند

ویکی واژه

آشکار کردن.
بلند کردن آواز.
کسی را رویارو و بی حجاب دیدن.
جنگ تن به تن کردن.
آشکارا.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ورق فال ورق فال چای فال چای فال تماس فال تماس فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی