تود. ( اِ ) توت باشد و آن میوه ایست معروف که خورند. ( برهان ) ( آنندراج ). توت. ( فرهنگ جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ) ( یادداشت بخطمرحوم دهخدا ). فرصاد. ( یادداشت ایضاً ) : مباش مادح خویش و مگوی خیره مرا که من ترنج لطیف و خوشم تو بی مزه تود.ناصرخسرو.وعده این چرخ همه باد بود وعده رطب داد و فرستاد تود.ناصرخسرو.دو نوباوه دو تود و دو برگ تود ز حلوا و ابریشم آورده سود.نظامی.وقت تود و زردآلو بود و هوا قوی گرم بود. ( انیس الطالبین بخاری ). رجوع به توت شود. || درختی است.( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). درخت تود : وبه بردع ، درختان تود سبیل است بسیار. ( حدود العالم ). از این زیب خسرو مرا سود نیست که بر پیش درگاه من تود نیست.فردوسی ( چ بروخیم ج 8 ص 2349 ).به قالینیوس اندرون خان من یکی تود بد پیش بالان من.فردوسی ( ایضاً ).برغم دشمن بدخواه پیش دشمن و دوست چو صبح خنده زنم خنده های خون آلود چو کرم پیله ز من اطلسی طمع دارند اگر دهند بعمریم نیم برگ از تود.جمال الدین عبدالرزاق.درخت تود از آن آمد لگدخوار که دارد بچه خود را نگونسار.نظامی.پرشاخ و سپید گشته از رشک سر همچو سر درخت تودش.اثیر اومانی.رجوع به توت شود. || بمعنی توده و بالای هم ریخته باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). بمعنی توده نیز آمده. ( فرهنگ جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ) : آسمان نسبت به عرش آمد فرود ورنه بس عالی است پیش خاک تود.مولوی ( از فرهنگ جهانگیری ).|| انبار و کوه. || افراز و قله. || کوهان شتر. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ معین
(اِ. ) نک توت .
فرهنگ عمید
= توت = توده
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - درختی از تیر. گزنه ها که خود دسته ای جداگانه را تشکیل میدهد . گلهایش منفرد الجنس است که گاهی برروی یک پایه هم گلهای نر موجود است و هم گلهای ماده و زمانی گلهای نر و ماده برروی دو پایه قرار دارند . گل آذینش سنبله یی و میو. آن بصورت شفتهای کوچک مرکبی است که پهلوی هم قرار گیرند . ۲ - میو. درخت مذکور . یا توت سیاه . گونه ای توت که میوه اش قرمزتیر. مایل بسیاه است و کاملاشبیه شاه توت است ولی بر خلاف آن میوه اش شیرین و تا حدی لزج است . شاخه های جوان این درخت مانند شاخه های بید مجنون بسوی زمین برمیگردد و شکل چتر زیبایی می یابد توت مجنون . یا توت فرنگی . یا توت مجنون .
دانشنامه عمومی
تود، روستایی در دهستان دهی بخش مرکزی شهرستان مهرستان در استان سیستان و بلوچستان ایران است. بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۷۰ نفر ( ۱۶ خانوار ) بوده است.
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی تَوَدُّ: دوست دارد(ود نوع خاصی از حب و دوست داشتن است و آن حبی است که آثار و پیامدهایی آشکار دارد )(مؤنث) معنی طَّوْدِ: قطعه ای عظیم از کوه ریشه کلمه: ودد (۲۹ بار)