تصنع. [ ت َ ص َن ْ ن ُ ] ( ع مص ) خویشتن برآراستن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). آراستن خویشتن. ( دهار ). روش نیکو نهادن از خود و خویشتن را آراستن و بتکلف نیکوسیرتی کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). روش نیکو نمودن از خود. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) : شکر نعمت بزرگان واجب است و ذکر جمیل ودعای خیر و ادای چنین خدمتی در غیبت اولیتر است از حضور. که آن به تصنع نزدیک است و این از تکلف دور. ( گلستان ). || آراستن زن حسن خود را. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || خوش آمد و چاپلوسی نمودن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).
فرهنگ معین
(تَ صَ نُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) حالتی را به طور ساختگی به خود گرفتن ، ظاهرسازی .
فرهنگ عمید
۱. خودآرایی کردن. ۲. خود را به حالتی متکلفانه وانمود کردن، ظاهرسازی کردن.
فرهنگ فارسی
خود آرایی کردن، به تکلف خودرابحالتی وانمودکردن ۱ -( مصدر ) خود آرایی کردن . ۲ - بتکلف حالتی بخود دادن ظاهر سازی کردن . ۳ - ( اسم ) خود آرایی . ۴ - ظاهرسازی . جمع : تصنعات .