لغت نامه دهخدا
تبیین. [ ت َب ْ ] ( ع مص ) هویدا شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). پیدا شدن. ( ترجمان علامه جرجانی ). پیدا و آشکار شدن. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). و منه ُ فی المثل: و قد بین الصبح لذی عینین. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || هویدا بکردن. ( تاج المصادر بیهقی ). هویدا کردن. ( زوزنی ). پید اکردن. ( ترجمان علامه جرجانی ). پیدا و آشکار کردن. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بیان کردن و آشکارا ساختن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ): ائمه را از برای تعلیم فرایض دین و سنن اسلام و تبیین و تعیین حلال و حرام نصب کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1272هَ. ق. تهران ص 288 ). || ( اِمص ) بیان و تفسیر. ( ناظم الاطباء ). || وضوح و آشکارایی و پیدایی. ( ناظم الاطباء ). || ( مص ) شوی دادن دختر را. ( اقرب الموارد )( قطر المحیط ). کدخدا کردن دختر را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || روییدن درخت. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || برآمدن شاخ گاو. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). برآمدن شاخ. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
- تبیین و تفسیر؛ آن است که شاعر چند صفت مجمل برشمارد، آنگه در بیت دیگر یا در مصراع دیگر بیان آن بیارد و تفسیر آن بکند، چنانکه عنصری گفته است:
یا ببندد یا گشاید یا ستاند یا دهد
تا جهان بر پای باشد شاه را این باد کار
آنچ بستاند ولایت، آنچ بدهد خواسته
آنچ بندد پای دشمن، آنچ بگشاید حصار.
و معزی گفته است و تفسیر کرده:
در معرکه بستاند و در بزم ببخشد
ملکی بسواری و جهانی بسوءالی.
و ازرقی گفته است و بیان کرده:
با هیبت تو بریزد اندر گه جنگ
تیزی ز سنان زه ز کمان بر ز خدنگ
با جود تو زی کف تو دارد آهنگ
پیروزه ز کان در ز صدف لعل ز سنگ.
و معزی گفته است و تفسیر کرده:
اندرین مدت که بودستم ز دیدار تو دور
جفت بودم با رباب و با کباب و با شراب
بود اشکم چون شراب لعل در زرین قدح
ناله چون زیر رباب و دل بر آتش چون کباب.
و همو گفته است و بیان کرده:
مخالفان ترا از چهارگوهر هست
چهارطبع نصیب چهار چیز مدام
ز نار گرمی جسم و ز باد سردی دم
ز آب تری چشم و ز خاک خشکی کام.
و متکلفی گفته است: