رمض

لغت نامه دهخدا

رمض. [ رَ ] ( ع مص ) پیکان در میان دوسنگ نهادن و بدان کوفتن تا تنک گردد. ( تاج المصادر بیهقی ). گذاشتن سرنیزه و پیکان را میان دو سنگ املس و کوفتن آن تا نازک گردد. ( از اقرب الموارد ). تیز کردن پیکان را در میان دو سنگ هموار. ( از ناظم الاطباء ). || گوسفند راشکم کفانیده با پوست آن در مغاکی بر سنگریزه های تفسیده زیر خاکستر گرم پختن. ( از منتهی الارب ). شقه کردن گوسفند را با پوست و افکندن آن بر روی سنگ تفتیده وریختن خاکستر گرم بر روی آن تا بپزد. ( از اقرب الموارد ). || چرانیدن گوسفندان و رمه را در زمین داغ و خوابانیدن آنها را در آن. ( از متن اللغه ).
رمض. [ رَ م َ ] ( ع مص ) گرم شدن روز. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). سخت گرم شدن روز. ( از منتهی الارب ). شدت یافتن حرارت روز. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغه ). || سوختن پای از گرمای زمین. ( تاج المصادر بیهقی ). سوخته شدن پای از گرمی زمین. ( زوزنی ). سوختن پای کسی از گرمی زمین داغ. ( از اقرب الموارد ). سوختن پای کسی از گرمی زمین سخت گرم. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). || سخت تافتن گرمای آفتاب بر ریگ و جز آن. ( از منتهی الارب ). شدید شدن تابش آفتاب بر ریگ. ( از اقرب الموارد ). شدت یافتن تابش و حرارت آفتاب بر زمین. ( از متن اللغه ). || به گرما چریدن گوسپند و سوختن درون و ریشناک شدن جگر و بیمار گردیدن وی از آن. ( از منتهی الارب ). چریدن گوسفند در شدت گرما و زخم شدن جگر او. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغه ). || سوختن سپل فصال از گرمی زمین تفسیده. و در حدیث آمده : صلوة الاوابین اذا رمضت الفصال من الضحی ؛ ای اذا وجد الفصیل حرالشمس من الرمضاء؛ یعنی صلوة ضحی این وقت است. ( از منتهی الارب ). رسیدن گرمی تافته بر بچه شتر و سوختن سمهای وی. و این وقت نماز ظهر است. ( از متن اللغه ). || گرما زدن کسی را و بازگشتن از بادیه به آبادی و شهر. ( از متن اللغه ). || رمض صائم ؛ سخت شدن گرمی درون روزه دار. ( از متن اللغة ) ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) شدت تابش آفتاب بر ریگ و جز آن. ( از متن اللغة ). گرمی سنگ ازشدت حرارت آفتاب. || شدت گرما. ( از لسان العرب ). || سوزش خشم. ( از متن اللغه ) ( از اقرب الموارد ). || بارانی که قبل از پاییز ببارد. ( از متن اللغه ). بارانی که قبل از پاییز ببارد و زمین حرارت سوزانی پیدا کند. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(رَ مْ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - سنگریزه . ۲ - آفتاب سوزان . ۳ - باران آخر تابستان .

فرهنگ فارسی

گرم شدن روز سخت گرم شدن روز سوختن پای از گرمای زمین سخت تافتن گرمای آفتاب بر ریگ و جز آن

ویکی واژه

سنگریزه.
آفتاب سوزان.
باران آخر تابستان.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال عشقی فال عشقی فال تاروت فال تاروت فال تماس فال تماس