رباینده

لغت نامه دهخدا

رباینده. [ رُ ی َ دَ / دِ] ( نف ) نعت فاعلی از ربودن. که برباید :
چون کلاژه همه دزدند و رباینده چو خاد
شوم چون بوم بدآغال و چو دمنه محتال.معروفی.عدل آمد و امن آمد و رستند رعیت
از پنجه گرگان رباینده غدار.فرخی.دل تیهو از چنگ طغرل بداغ
رباینده باز از دل میغ ماغ.اسدی.بازی است رباینده زمانه که نیابد
زو خلق رها هیچ نه مولا و نه مولا.ناصرخسرو.رباینده چرخ آنچنانش ربود
که گفتی که تا بود هرگز نبود.نظامی. || چیزی که بیک دیدن بخود کشد و از خود ببرد، چون : حسن رباینده و غمزه رباینده و ناز رباینده. ( آنندراج ).
- حسن رباینده ؛ زیبایی دلربا. حسن که دل رباید :
تا از آن حسن رباینده نظر یافته است
آب آیینه رباینده تر از سیلاب است.صائب ( از آنندراج ).- خواب رباینده ؛ رباینده خواب. خواب ربا. که خواب را برباید:
خواب رباینده دماغ از دماغ
نورستاننده چراغ از چراغ.نظامی.|| دزد و غارتگر. ( ناظم الاطباء ). || مختلس. || جاذب. جاذبة.

فرهنگ معین

(رُ یَ دِ ) (ص فا. ) ۱ - جذب کننده . ۲ - دزد.

فرهنگ عمید

کسی که چیزی را از جایی می رباید.

فرهنگ فارسی

( اسم ) آنکه رباید .

فرهنگستان زبان و ادب

{attractor} [ریاضی] فرمول دار

دانشنامه عمومی

رباینده ( نام علمی: Harpactor ) نام یک سرده از تبار رباینده تبارها است.

ویکی واژه

جذب کننده.
دزد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال حافظ فال حافظ فال راز فال راز فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال کارت فال کارت