لغت نامه دهخدا
کی بر او زر و سیم عرضه کنم
خویشتن را بگفت راد کنم
من بدین مکر و حیله زر ندهم
بر ره زیفش اوستاد کنم.حکاک ( از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 247 ). || ( ص ) در زمان سوزنی در خراسان دور، لوتره گویان ، زیف را بمعنی زشت مطلق استعمال می کرده اند مقابل نیکو. به لوترا زشت مقابل دخ یعنی نیکو. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). بد. ( فرهنگ نظامی ، گنجینه گنجوی ص 284 ) :
همیشه تا که بود زیف زشت ودخ نیکو
به لفظلوتره گویان یاوه گوی کرخ
ز چرخ باد همه شغل دشمنان تو زیف
ز بخت باد همه کار دوستان تو دخ.سوزنی ( یادداشت ایضاً ).گفت این قوم ظریف همه هستند حریف
باد بی اینها زیف گردد اندر حلقو.سوزنی ( یادداشت ایضاً ).ز هر زاغی بجز چشمی نجویم
بهر زیفی جز احسنتی نگویم.نظامی ( گنجینه گنجوی وحید ص 284 ). || در عربی زر قلب و ناسره باشد. ( برهان ). سیم ناسره و مردم ناکس. ( نسخه ای از اسدی ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). زر ناسره و ناروا. ( غیاث ) :
کردی گرو دو بالش... را به زیف و سیم
با ریش همچو حشو نهالی و مرفقه.سوزنی ( یادداشت ایضاً ).عیار دهر کم از راست دیدم زاتش همت
زرش زیف است و چون آتش به ارزانیست ارزانی.خاقانی.چه عجب زیر که نشیند آب
که زر زیف و آب سیم سره است.خاقانی.تا من به مشاطگی این عروس قیام نمایم و زیف این بضاعت پیش امیر، بامیری پر کار کنم. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 14 ).
از درون زیفی و بیرون سرخ رو لیکن چه سود
بوته دوزخ همی بیرونت آرد از عیار.کمال الدین اسماعیل.دیده چون بی کیف هر باکیف را
دیده پیش از کان صحیح و زیف را.