خرند

لغت نامه دهخدا

خرند. [ خ َ رَ ] ( اِ )گیاهی باشد مانند اشنان که بدان هم رخت شویند و هم از آن اشخار و قلیا سازند. ( از برهان قاطع ) ( از انجمن آرای ناصری ) ( از آنندراج ). گیاهی است بر شبه اشنان و بزبان دیگر شخار خوانندش. بوشکور گفت :
تذرو تا همی اندر خرند خایه نهد
گوزن تا همی از شیر پر کند پستان.( از لغت فرس اسدی ).هر کجا تیغ تو بود قصار
نبود حاجت شخار و خرند.فخری ( از آنندراج ).مرحوم دهخدا می گوید در خوار ورامین آنرا سخار گویند و گازران و رنگرزان بکار دارند. || خشتکاری اطراف باغچه و کنار صفه و ایوان را نیز گویند. ( از برهان قاطع ) ( از انجمن آرای ناصری ) :
اولاً خرگاه سازند و خرند
ترک را زآن پس بمهمان آورند.مولوی ( مثنوی ).
خرند. [ خ َ رَ ] ( اِخ ) دهی است جزء دهستان شراء بخش وفس شهرستان اراک ، واقع در 37هزارگزی جنوب کمیجان و یک هزارگزی راه مالرو عمومی. این ده کوهستانی و سردسیر است. آب آن از قنات. محصول آن غلات و انگور. شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه بافی. راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ).

فرهنگ معین

(خَ رَ ) (اِ. ) ردیفی از آجر که روی زمین ، کنار نهر یا باغچه ، پهلوی هم چینند.

فرهنگ عمید

آجرچینی لبۀ باغچه، جوی، و مانند آن: تذرو تا همی اندر خرند خایه نهد / گوزن تا همی از شیر پُر کند پستان (ابوشکور: شاعران بی دیوان: ۸۹ ).
= اشنان

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - ردیفی از آجر که روی زمین کنار جوی یا باغچه جنب یکدیگر چینند خشتکاری اطراف باغچه و کنار صفه و ایوان . ۲ - ردیف رده قطار . ۳ - گیاهی است شبیه اشنان که بدان رخت شویند و اشخار و قلیا از آن سازند .
دهی است جزئ دهستان شرائ بخش وفس شهرستان اراک . واقع در ۳۷ هزار گزی جنوب کمیجان و یک هزار گزی راه مالرو عمومی .

دانشنامه عمومی

خرند (مهدی شهر). خرند یا سفیدکهریز روستایی مازندرانی زبان در دهستان پشتکوه بخش شهمیرزاد شهرستان مهدی شهر استان سمنان ایران است. ارتفاع از سطح دریا = ۲۴۱۷
== جمعیت == ارتفاع از سطح دریا  : ۲۴۱۷ بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این روستا ۶۲ نفر ( ۱۹خانوار ) بوده است.
ارتفاع از سطح دریا = ۲۴۱۷

ویکی واژه

ردیفی از آجر که روی زمین، کنار نهر یا باغچه، پهلوی هم چینند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم