حبق

لغت نامه دهخدا

حبق. [ ح َ ب ِ ] ( ع مص ، اِ ) تیز. گوز. ( منتهی الارب ). و بیشتر استعمال آن در شتران و گوسفندان است. ( آنندراج ). ضُراط.( مهذب الاسماء ). حصم. تیز دادن. باد رها کردن. رجوع به حباق و حباج شود. || به تازیانه و رسن و چوب خرما زدن. به شاخ درخت و رسن و تازیانه زدن.
حبق. [ ح ُ ب َ ] ( ع ص ، اِ ) مرد کم عقل. ( منتهی الارب ).
حبق. [ ح َ ب َ ] ( ع اِ ) هر نبات مابین شجر و گیاه. بُته. بوتَه. و چون مطلق گویند، مراد پودنه وحشی است. بودنج برّی. پودینه. ( منتهی الارب ). غاغ. پونه. فودنج برّی. فوتنج. پونه. حبق الماء. حبق التمساح. نمام. فوتنج نهری. نعنعالماء. و صاحب برهان گوید: گرم و خشک است در سیم. و داءالفیل را نافع است. ابوعبید از اصمعی نقل کند که : عرب پودنه را حبق گوید و پودنه نهری را به رومی کانجون ( ؟ ) و به سریانی او را مثیان دمیا ( ؟ ) گویند و کوهی را فلعلک گویند و به جای کاف قاف گفته اند و رازی او را زنجبیل الکلب خوانده و حبق دشتی و انواع او را عرب فوتنج گوید و بستانی را نعنع. دیسقوریدوس گوید: برگ پودنه کوهی سیادروح ( ببادروج ؟ ) مشابهت دارد و گل او قرمیزی ( فرفیری ؟ ) بود و ساق نبات او چهارسر بود و بعضی به سعتر عدس ( ؟ ) مشابهت دارد و این نوع را، سعتر دشتی گویند و نوع دیگر از او به پودنه دشتی ماند و برگ او بزرگتر باشد و ساق او سطبرتر و... فوتنج در فا گفته شود. ( از نسخه خطی ترجمه صیدنه ابوریحان بیرونی ).

فرهنگ معین

(حَ بَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - هر گیاه مابین درخت و علف ، بته ، بوته . ۲ - پودنة بری .

فرهنگ فارسی

(اسم ) ۱ - هر گیاه ما بین درخت و علف بته بوته . ۲ - پودن. بری
مرد کم عقل
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال فنجان فال فنجان فال تماس فال تماس