جیک

لغت نامه دهخدا

جیک. ( اِ ) یک سوی از قاب بازی. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). یک جانب قاب ( بجول ) که با آن بازی کنند. بوک. ( فرهنگ فارسی معین ). || ( اِ صوت ) آواز پرندگان ، خصوصاً گنجشکان.
- جیک جیک ؛ آواز مرغان کوچک :
جمله مرغان ترک کرده جیک جیک
با سلیمان گشته افصح من اخیک.مولوی.- امثال :
آن وقت که جیک جیک مستانت بود فکر زمستانت بود ؟

فرهنگ معین

(اِ. ) یک جانب قاب که با آن بازی کنند.

فرهنگ عمید

صدای برخی پرندگان کوچک، به ویژه گنجشک، جیک جیک.
در قاب بازی، یک طرف قاب که پَهن تر است.

فرهنگ فارسی

قاب یابجول که با آن بازی میکنند، مقابل بوک، صدای پرندگان، مانندگنجیشک، جیک جیک هم میگویند
( اسم ) یک حانب قاب ( بجول ) که با آن بازی کنند مقابل بوک .

ویکی واژه

یک جانب قاب که با آن بازی کنند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم