جلوس. [ ج ُ ] ( ع مص ) نشستن. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).و این اعم است از قعود. گاهی هر دو بمعنی کون و حصول استعمال شوند و در این صورت یک معنی بیش ندارند. - جلوس کردن ؛ بتخت پادشاهی نشستن و بر وساده حکمرانی قرار گرفتن. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) ج ِ جالس. ( ازاقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ معین
(جُ ) [ ع . ] (مص ل . ) نشستن .
فرهنگ عمید
۱. نشستن. ۲. [مجاز] نشستن بر تخت سلطنت.
فرهنگ فارسی
۱-( مصدر ) نشستن . ۲- نشستن پادشاه بر تخت سلطنت . ۳- ( اسم ) نشست .