لغت نامه دهخدا
بانگ میزد واثبورا واثبور
همچو جان کافران در قعر گور.مولوی.آن چنان کاندر زمستان مردعور
او همی لرزید و میگفت ای ثبور.مولوی. || مولوی در شعر ذیل ترکیب نان ثبور را بمعنی حق ناشناس آورده است :
از برای آب جو خصمش شدند
آب کور و نان ثبور ایشان بدند.
|| زفیر. زفره.