ثبور

لغت نامه دهخدا

ثبور. [ ث ُ ] ( ع اِمص ) هلاکی. عذاب. || زیان. خسران. || بازداشتن. || زیان کشیدن. || هلاک گردیدن. || هلاک گردانیدن. هلاک کردن کسی را. || رسیدن سختی و بدی. || واهلاکا گفتن. ( غیاث ). ویل ! وای ! :
بانگ میزد واثبورا واثبور
همچو جان کافران در قعر گور.مولوی.آن چنان کاندر زمستان مردعور
او همی لرزید و میگفت ای ثبور.مولوی. || مولوی در شعر ذیل ترکیب نان ثبور را بمعنی حق ناشناس آورده است :
از برای آب جو خصمش شدند
آب کور و نان ثبور ایشان بدند.
|| زفیر. زفره.

فرهنگ معین

(ثُ بُ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) بازداشتن . ۲ - هلاک کردن . ۳ - (مص ل . ) زیان کشیدن . ۴ - هلاک گردیدن . ۵ - (اِ. ) عذاب .

فرهنگ عمید

۱. هلاک شدن، هلاکت.
۲. گفتن واویلا یا واهلاکا.

فرهنگ فارسی

هلاک شدن، واویلا یا واهلاکا گفتن، هلاک، ویل، وای
۱-( مصدر ) بازداشتن . ۲- هلاک کردن بهلاکت رسانیدن . ۳- ( مصدر ) زبان کشیدن . ۴- هلاک گردیدن . ۵- واهلاکاگفتن ویل وای . ۶- ( اسم ) عذاب .۷- زیان خسران . ۸- زفیر زفره .

ویکی واژه

بازداشتن.
هلاک کردن.
زیان کشیدن.
هلاک گردیدن.
عذاب.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال ورق فال ورق فال تک نیت فال تک نیت فال احساس فال احساس