تکون

لغت نامه دهخدا

تکون. [ ت َ ک َوْ وُ ] ( ع مص ) هست شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). هست کردن. ( دهار ). شدن و بودن. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ). هست شدن و بودن. ( غیاث اللغات ). تکوین. کونه فتکون. ( اقرب الموارد ). || جنبیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ معین

(تَ کَ وُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) به وجود آمدن ، هستی یافتن .

فرهنگ عمید

۱. به وجود آمدن، هستی یافتن.
۲. جنبیدن.
۳. هستی.

فرهنگ فارسی

بوجود آمدن، هستی یافتن، جنبیدن، هستی
۱ -( مصدر ) هست شدن بودن . ۲ - ( اسم ) هستی . جمع : تکونات .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی تَکُونَ: که باشد - که باشی ("که نباشی" در ترکیبی مانند : "إِنِّی أَعِظُکَ أَن تَکُونَ مِنَ ﭐلْجَاهِلِینَ (هود46):تو را پند می دهم تا از جاهلان نباشی")
معنی تَکُونُ: باشد - هست (مؤنث)
معنی مَا تَکُونُ: نمیباشی
معنی لَا تَکُونَ: تا نباشد(در عبارت "حَتَّیٰ لَا تَکُونَ فِتْنَةٌ " به دلیل حرف "حَتَّیٰ" آخر آن منصوب شده است)
ریشه کلمه:
کون (۱۳۹۰ بار)

ویکی واژه

به وجود آمدن، هستی یافتن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال تاروت فال تاروت فال امروز فال امروز فال فرشتگان فال فرشتگان