تفش

لغت نامه دهخدا

تفش. [ ت َ ] ( اِ ) سرزنش وطعنه را گویند. ( برهان ) ( از انجمن آرا ) ( آنندراج ). تفشه. تفشل. بیغار. ( ناظم الاطباء ) ( از انجمن آرا ).
تفش. [ ت َ ف ِ ] ( اِمص ، اِ ) حرارت و گرمی باشد. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). حرارت و گرمی و تپش است. ( انجمن آرا ). بغایت گرمی. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). || کف و تف و آب دهن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(تَ ) (اِ. ) سرزنش ، طعنه .

فرهنگ عمید

تپش، تف، گرمی، حرارت.
طعنه، سرزنش.

ویکی واژه

سرزنش، طعنه.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال درخت فال درخت فال زندگی فال زندگی فال ماهجونگ فال ماهجونگ