لغت نامه دهخدا
تعرض. [ ت َ ع َرْ رُ ] ( ع مص ) پیش آمدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( دهار ). پیش آمدن و در پی کسی شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). پیش آمدن کسی را و به چیزی در پرداختن. ( غیاث اللغات ). پیش آمدن کسی را. ( آنندراج ). پیش آمدن و طلب کردن. ( از اقرب الموارد ). || چپ و راست رفتن شتر بر کوه از دشواری راه. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || کژ گردیدن. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || کرانه و ناحیه ظاهر نمودن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). فرمان بردن اسب که در بند بود، راننده خویشتن را. || تباهی در شدن بچیزی. || عراضه از همسفران خواستن. || طلب معرفت نمودن و متصدی آن شدن. ( از اقرب الموارد ). ممانعت و زبردستی و جور و ظلم و ستم و دست درازی و زیان و نقصان. ( از ناظم الاطباء ). || مزاحمت. ( ناظم الاطباء ): آورده اند که در آبگیری از راه، دور و از گذریان و تعرض ایشان مصون، سه ماهی بودند. ( کلیله و دمنه ). اگر تعرض خویش از ما زایل کنی هر روز موظف یکی شکار... بمطبخ ملک فرستیم. ( کلیله و دمنه ). || اعتراض و مخالفت. ( ناظم الاطباء ). ملامت. نکوهش:
اگر هشیار اگر مخمور باشی
چنان زی کز تعرض دور باشی.نظامی.گفتم زبان تعرض مصلحت آن است که کوتاه کنی که مرا کرامت این شخص ظاهر شد. ( گلستان ). یاران ارادت من در حق اوخلاف عادت دیدند و بر خفت عقل من حمل کردند. یکی زان میان زبان تعرض دراز کرد و ملامت کردن آغاز. ( گلستان ). || روی آوردن. تصدی. پرداختن به...: خردمندان... از جنگ عزلت گرفته اند و از... تعرض مخاطره... تجنب واجب دیده. ( کلیله و دمنه ). حال بگفت، روی از توقع او در هم کشید و تعرض سؤال از اهل ادب در نظرش قبیح و ناپسند آمد. ( گلستان ).