تعاونی

لغت نامه دهخدا

تعاونی. [ ت َ وُ ] ( ص نسبی ) منسوب به تعاون.
- شرکت تعاونی . رجوع به شرکت شود.

فرهنگ معین

( ~. ) [ ع . ] (ص نسب . ) ۱ - منسوب و مربوط به تعاون . ۲ - مجموعه ای که با کمک اعضای آن و برای تأمین منافع همة اعضا تشکیل می شود (اقتصاد ).

فرهنگ عمید

۱. بر مبنای تعاون.
۲. (اقتصاد ) بنگاهی که با همکاری اعضای آن و برای تٲمین منافع تمامی اعضا راه اندازی و اداره می شود.
۳. (اسم ) هریک از شرکت هایی که به وسیلۀ اتوبوس، و بعضاً سواری، به حمل مسافران برون شهری می پردازند.

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به تعاون یا شرکت تعاونی . شرکتی که برای کمک و یاری باعضای یک موسسه یا اداره تشکیل گردد .

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:شرکت

ویکی واژه

منسوب و مربوط به تعاون.
مجموعه‌ای که با کمک اعضای آن و برای تأمین منافع همة اعضا تشکیل می‌شود (اقتصاد)
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشق فال عشق فال اوراکل فال اوراکل فال تماس فال تماس فال پی ام سی فال پی ام سی