تسلیح

لغت نامه دهخدا

تسلیح. [ ت َ ] ( ع مص ) رُب ِ سُلح را بر خیک روغن مالیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || شمشیر را سلاح کسی گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ) ( از متن اللغة ). || سلاح پوشانیدن کسی را. ( از المنجد ). || به ریخ زدن انداختن گیاه تر، شتر را. ( از متن اللغة ). به ریستن واداشتن شتر یا حیوان دیگر را. ( از متن اللغة ) ( از المنجد ).

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) سلاح پوشانیدن ، سلاح دادن .

فرهنگ عمید

سلاح دادن، سلاح پوشاندن، مسلح ساختن.

فرهنگ فارسی

سلاح دادن، سلاح پوشاندن، مسلح ساختن
( مصدر ) سلاح دادن سلاح پوشانیدن. جمع تسلیحات .

ویکی واژه

سلاح پوشانیدن، سلاح دادن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم