تزین

لغت نامه دهخدا

تزین. [ ت َ زَی ْ ی ُ ]( ع مص ) آراسته شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). خویشتن را بیاراستن. ( زوزنی ). خویشتن را برآراستن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( از مجمل اللغة ). نیک و آراسته شدن.( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ): تزین اصلها و تصون فرعها. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 299 ).

فرهنگ معین

(تَ زَ یُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) آراسته شدن ، زینت یافتن .

فرهنگ عمید

آراسته شدن، زینت یافتن.

فرهنگ فارسی

۱-( مصدر ) آراسته شدن زینت یافتن. ۲- ( اسم ) آراستگی . ۳- خود آرایی . جمع تزینات .

ویکی واژه

آراسته شدن، زینت یافتن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال تاروت فال تاروت فال تک نیت فال تک نیت فال میلادی فال میلادی