تخ

لغت نامه دهخدا

تخ. [ ت َ ] ( اِ ) ثفل کنجد روغن کشیده. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به تَخ شود.
تخ. [ ت َ / ت ِ ] ( صوت ) کلمه ایست که به شیرخوارگان گویند تا چیزی را که در دهان دارد بیفکند.
تخ. [ ت َخ خ ] ( ع اِ ) عصاره کنجد. رجوع به تَخ شود. || خمیر ترش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || دُزی در ذیل قوامیس عرب ، معنی این کلمه را بزبان بربر، پوسیدن چوب و غیره آورده است. رجوع به دزی ج 1 ص 142 شود.

فرهنگ عمید

۱. تفاله.
۲. تفالۀ کنجد.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ثفل کنجد روغن کشیده .
عصاره کنجد یا خمیر ترش

ویکی واژه

تِخ
کوفت‌کن، تعارف همراه با عصانیت، معمولا توسط مادر به کودک و فرزند خردسال.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم